اتاق فرار نفس نکش

چند سارق، خبری دریافت می‌کنند که یک نظامی ارتش در جنگ خلیج‌فارس، چشمان خودش را از دست می دهد و او ۳۰۰ هزار دلار، به صورت نقدی در خانه خود نگه‌ می‌دارد.

سارقین که تصمیم به سرقت پول میگیرند بعد از وارد شدن به خانه او سیستم امنیتی خانه را با ریموت غیر فعال کرده و با داروی بیهوشی سگ نگهبان خانه را بیهوش می کنند. بعد از آن شروع به جستجوی خانه می کنند، اما نمی‌توانند پول‌ها را پیدا کنند؛ ولی یک درب قفل شده در خانه میابند که احتمال می‌دهند مرد، پول را پشت همین درب قفل شده، پنهان کرده‌ است.

سر و صدای باز کردن درب، مرد نابینا را از خواب بیدار کرده و ناگهان، مرد را کنار خود می‌بینند.

مرد با یکی از سارقین درگیر میشود و او را می‌کُشد؛ ولی بقیه ساکت و بی حرکت می مانند تا مرد متوجه حضور آنها نشود. آنها که در اتاق پنهان شده بودند، می‌بیند که مرد با کنار زدن پوششی، صندوق پول را نمایان میکند. مرد برای مطمئن شدن از اینکه پول‌ها هنوز داخل صندوق هست و دزدیده نشده‌، گاوصندوق را باز میکند و آنها که بی‌صدا شاهد همه چیز هستند، رمز را از روی صندوق می‌خوانند و بعد رفتن مرد، پول‌ها را جمع کرده و تصمیم به فرار می‌گیرند. از آن سو، مرد متوجه حضور آنها در خانه‌ی خود می‌شود. ‏سارقین که باهم در ارتباط هستند، برای فرار از ساختمان، وارد انبار خانه می‌شوند و…

پیرمرد :

من هیچوقت خودم و به کسی تحمیل نکردم، بهش قول داده بودم به محض اینکه بچه ام و به دنیا بیاره آزادش کنم.

ولی حالا اون مرده!

منم حوصله ندارم.

وقتی آدم به جایی میرسه که همه چیزای مهمش و از دست میده همه کار میکنه!

نه ماه دیگه آزادت میکنم بری…